با خنده وارد شوید
تاریخ : پنج شنبه 21 خرداد 1398برچسب:لو گوی سایت ,
نویسنده : هرکس

دوستان با قرار دادن لوگوی ما در سایت خود از ما حمایت کنید ممنون

 

کد لو گوی ما

 


<p align="center"><a href="http://goalmahdi.loxblog.com" target="_blank"><img border="0" src="http://uupload.ir/files/1vcy_untitled-1.png"  width="200" alt="گروه فرهنگی المهدی (ع)"  height="133"></a><br><input onclick="this.select()" type="text" width="356" name="T1" size="15" value='<!-- start logo cod off http://goalmahdi.loxblog.com --><p align="center"><p align="center"><a href="http://goalmahdi.loxblog.com" target="_blank"><img border="0" src="http://uupload.ir/files/1vcy_untitled-1.png"  width="200" height="133" alt="گروه فرهنگی المهدی (ع)"></a></p><!--finish logo cod off http://goalmahdi.loxblog.com -->' dir="ltr" ></p><div style="display:none"><a href="http://blogers.ir">وبلاگ</a>-<a href="http://blogers.ir/cod/make-logo-banner-cod/">کد لوگو و بنر</a></div>





برچسب‌ها:
تاریخ : جمعه 10 مهر 1394برچسب:غدیر ,عید مبارک,
نویسنده : هرکس


موضوعات مرتبط: ظهور ، ،
برچسب‌ها:
تاریخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:المهدی,وب المهدی,توکل,زیبایی,امام محربانی,
نویسنده : هرکس

و من یتوکل علی الله فهو حسبه


برچسب‌ها:
تاریخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:چند راه رسیدن به خدا,نماز شب,,
نویسنده : هرکس

چند تا از راههای رسیدن به خدا
منبع : کتاب
پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى                                                                                                        نصایح حکیمانه
خلوت شب را از دست
مده و به حقیقت بگو الهى آمدم تا کامروا گردم . سخن و خوراک و خواب باید به قدرضرورت باشدکلوا واشربوا و لا تسرفوابا عهدالله کهقرآن مجید است هر روز تجدید عهد کن . صمیمانه دست توسل به دامن پیغمبر و آلش در زنکه آن خوبان خدا وسایط فیض حق انداللهم صل على محمد و آلمحمدنمى گویم مقدس نباش ؛ ولى مقدس عاقل باش . بسى بسى مباش که سخریه این وآن مى شوى.فرزانه باش و دیوانه باش ! خویشتن را تفویض به حقکن و اوراوکیل خود بگیر که تواناتر و داناتر و باوفاتر ومهربان تر و پاینده تر از اونخواهى یافتحسبنا الله و نعمالوکیل .                                                                                                                             تجلى قرآن در قیامت                                                                                                                                                 رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود: قرآن را فرا بگیرید کهقرآن در روز قیامت نزد صاحبش، یعنى کسى که آن را یاد گرفته و بدان کار بسته، درچهره جوانى نیکو روى رنگ برگشته مى آید، پس بدو گوید: من بودم آنکه شبت را بیدار مىداشتم ، و روزهایت را تشنه مى داشتم ، و آب دهانت را خشک مى داشتم ، و اشکت را روانمى داشتم ، هر کجا باشى من با تواءم ، هر بازرگانى در پى بازرگانى خود است ، و منامروز براى تو، در پى بازرگانى سوداگرى ام . مژده دریاب که کرامتى از خداى - عزوجل - برایت خواهد بود. پس تاجى آورند و بر سرش نهند و امان به دست راست او عطا شود وجاودانى در بهشت ها به دست چپ او. و به دو حله خلعت پوشانده شود؛ سپس بدو گفته شود: بخوان و قرآن را و بالا برو؛ پس هر بار که آیتى را قرائت کرد درجه اى بالا رود؛ وپدر و مادرش اگر مؤ من باشند به دو حله خلعت پوشانده شوند. پس از آن بدانان گوینداین پاداش شما که به فرزند خود قرآن تعلیم داده اید.                               توصیه به نماز شب
خداوند سبحان مىفرماید: و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقامامحمودا # و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدتک سلطانانصیرا . پاره اى از شب را به نماز خواندن زنده بدار، ایننافله خاص تو است ، باشد که پروردگارت تو را به مقامى پسندیده برساند، بگو: اىپروردگار من ! مرا به راستى و نیکویى داخل کن و به راستى و نیکویى بیرون و مرا ازجانب خود پیروزى و یارى عطا کن .                                                                                                     نشانه ایمان
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمودند: الایمان معرفة بالقلب واقرار باللسان و عمل بالاءرکان؛ ایمان سه چیز است : معرفت خدا به قلب واقرار به زبان و عمل به جوارح .
سوره مبارکه اخلاص
سوره مبارکه اخلاص را با اخلاص بر زبان داشته باش ! با خلق خدا مهربان باش ! از
سخنان ناهنجار اگر چه به مزاح باشد برحذر باش ! خلاف مگو، اگر چه به مطایبت باشد.از قسم خوردن اگر چه به راست باشد احتراز کن ! چو ایستاده اى دست افتاده گیر! تا مىتوانى نماز را در وقت به جا آور! تجارتت را مغتنم بشمار که انسان بى کار از دنیا وآخرت هر دو مى ماند! داد و ستد مانع بندگى نیسترجال لاتلهیهمتجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة .
درخت ایمان
امیرالمؤ منین
علیه السلام فرمود: الایمان شجرة اءصلها الیقین و فرعها التقىو نورها الحیاء و ثمرها السخاء.ایمان به خدا در مَثَلدرختى است که ساقه آن یقین است و شاخه اش تقوى و شکوفه اش حیاء و میوه اش سخاوت است.


برچسب‌ها:

 

 

 

 

«موشک جواب موشک:

مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت. از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده است که انسان های گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد.

شده بود مسؤول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می کردند. از رو هم نمی رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار "کربلا، کربلا، ما داریم می آییم" را گذاشت. لحظه ای بعد صدای نعره ای از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: "آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!" تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.

 

دشمن:

اولین عملیاتی بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی صاف می خزید، جلو می رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف، رفت بالا، معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد.

روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت: "دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خورده ای به پهلوی فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه عقب شده." از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام!

 

سلمانی صلواتی:


نزدیک عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود. باید کوتاهش می کردم. مانده بودم معطل تو آن برهوت که جز خودمان کسی نیست، سلمانی از کجا پیدا کنم. تا این که خبردار شدم که یکی از پیرمردهای گردان یک ماشین سلمانی دارد و صلواتی موها را اصلاح می کند. رفتم سراغش. دیدم کسی زیر دستش نیست. طمع کردم و جلدی با چرب زبانی، قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش. اما کاش نمی نشستم. چشمتان روز بد نبیند. با هر حرکت ماشین بی اختیار از زور درد از جا می پریدم. ماشین نگو تراکتور بگو! به جای بریدن مو ها، غِلفتی از ریشه و پیاز می کندشان!

از بار چهارم، هر بار که از جا می پریدم، با چشمان پر از اشک سلام می کردم. پیرمرد دو سه بار جواب سلامم را داد. اما بار آخر کفری شد و گفت:"تو چت شده سلام می کنی.یک بار سلام می کنند."

گفتم :"راستش به پدرم سلام می کنم. "پیرمرد دست از کار کشید و با حیرت گفت:"چی؟ به پدرت سلام میکنی؟ کو پدرت؟"
اشک چشمانم را گرفتم و گفتم: "هر بار که شما با ماشینتان موهایم را می کنید، پدرم جلوی چشمم میاد و من به احترام بزرگتر بودنش سلام می کنم!"

پیرمرد اول چیزی نگفت. اما بعد پس گردنی جانانه ای خرجم کرد و گفت:"بشکنه این دست که نمک ندارد..."

مجبوری نشستم و سیصد، چهارصد بار دیگر به آقاجانم سلام کردم تا کارم تمام شد.


برچسب‌ها:
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
آخرین مطالب